جرقه مامان و باباجرقه مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

Before you were conceived I wanted you...

آزمایش و سونوی غربالگری1

دیروز (25 فروردین) اولِ وقت مطب بودیم و برام آز غربالگری و سونوی ان تی نوشت و معاینه شکمی کرد و گفت رحمت خوب رشد کرده و غیره  بعد گفت بذار ببینیم میشه صدای قلبشو بشنویم (هفته 13 بودم) فشارمو گرفت و گوشی رو گذاشت و همسرچه رو صدا کرد خیلی کوچمولو اون تَه مَها صدای ضربانش اومددد بعد صداهای دیگه ای هم بود که گفت اونا تکون خوردنِ بچه س اما تو هنوز حس نمیکنی از هفته 19 ،20 حس میکنی بعد اومد بیرون به همسرچه میگه این خانوما تا صدای قلبو نشنون همش فکر میکنن رشد نکرده و نگرانن الان خیالش راحت میشه دیگه (دقیــــــــقا حسی که هر روز به همسرچه میگفتم ) بعدشم بهمون گفتن که آزتو دادی و سونوتو نیاز نیست جوابشو بیاری ( انگا...
26 فروردين 1393

X یا Y ؟! ؛)

این روزا همش به این فکر میکنم که X تو ماراتن برنده شده یا Y ! بماند که به X کمی هم تقلب رسیده بود!
21 فروردين 1393

سورپرایزینگ خونواده ها ؛)

تو عید خونواده هامون رو جداگونه سورپرایز کردم و از این سورپرایزینگ فیلم گرفتم به اینصورت که رفتیم پیش مونا جون و 3 تا عکس با حالات مختلف با سرهمی و کفش سفیدِ جرقه انداختیم و مونا جون لطف کرد و سریع آماده ی چاپشون کرد و رفتیم تو ساعتهای آخر سال (29 اسفند) چاپشون کردیم رو شاسی یکیشو واسه مامان همسرچه در نظر گرفتم و یکیشو واسه مامان خودم و اونی که از نظر خودم زشت تر از بقیه بود هم موند واسه خودمون جعبه ی کادویی خوشگل خریده بودم و توشو با جینگیل وینگیل و قلبای کوچولوی فومی پر کرده بودم شاسی عکس رو گذاشتم توش و جعبه رو قایمش کردم! بعد همه رو جمع کردیم و دوربین رو گذاشتم رو پایه و گفتم میخوام عکس تکی بگیریم (همون د...
15 فروردين 1393

ضربان قلب ما با تپش قلب تو میزنه ...

24 اسفند توی 8 هفته و 2 روز - به حساب ال ام پی - رفتیم سونوی دوم که سونوی قلب جرقه بشه ♥ قلب نی نی چه دیده شد  و خانم دکتره به همسرچه که با چشای باز و نمدار نگاه میکرد نشونش داد و یه نقطه ای رو روی صفحه مشخص کرد و به همسرچه گفت این قلبشه بهترین صدا عزیزم برای ما، شنیدن صدای تپش قلب توست :* ♥ اینم عکس نی نی چه ما که حالا دیگه سنش بطور دقیق 8 هفته و 5 روزه ♥     26 اسفند رفتیم پیش دکتر یزدی، مثل همیشه با حوصله و شاد و خندون همه ی توضیحات لازم رو قبل از پرسیدن داد و به تموم سوالایی که تایپ کرده بودم هم جواب داد. روز خوبی بود همیشه برقرار و پایدار باشی جرقه دوست داشت...
25 اسفند 1392

بدون عنوان

با همسرچه قرار گذاشته بودیم هر وقت که فهمیدیم یه نی نی تو دلمه بریم و اولین خرید رو واسه ش انجام بدیم دیروز رفتیم بهار و یه سرهمی نیوبرن و یه کفش سفید خریدیم واسشون ایده دارم اولین خریدات مبارکت باشه جرقه ی مامان ...
18 اسفند 1392

اولین ویزیت

با دکتر تماس گرفته بودم و بنابه درخواست خودم که مطمئن شم (!) جرقه تو دلمه درخواست سونو کردم. 10 اسفند تو هفته 6 + 2 روز - بر طبق ال ام پی- بودم که سونو شدم و ساک حاملگی و جنین رو دید و نشون همسرچه هم داد ^_^ اینم اولین عکس از جرقه ی ما   خدایا شکرت   ...
11 اسفند 1392

آغاز!

تعطیلیه 4 روزه ست و همه اینجان (22 بهمن تا ولنتاین)، بچه ها (غزل و آرمان و عسل) بالا پیش ما هستن و داریم خوش میگذرونیم و من غافل از سیکلم! حالتهای عادی همیشگیِ پایان سیکلو دارم اما خیــــــلی خفیف، طوری که میشه گفت بدون علایم بود که فراموش کرده بودم.  بعد از دو روز یهو کله ی سحر از خواب میپری و یه چیزی تو ذهنت میگه نمیخوای تست بذاری؟!! از فکرت خنده ت میگیره آخه چطور ممکنه به این زودی؟! اما حس اولین تجربه ها باعث میشه همون کله سحر با چشای خواب آلود میری دستشویی و بی بی چک رو تست میکنی - همسرچه 5 تا ابتیاع نموده بود :) - خوابت میاد و نمیخوای سرپا بمونی در حالیکه داره کار خودشو میکنه و تو میبینی هیچی نیست میای به سمت بیرون...
28 بهمن 1392

...

  Before you were conceived I wanted you Before you were born I loved you Before you were here an hour I would give my life for you This is the miracle of life. ~ Maureen Hawkins   همیشه تو ذهنم برنامه ریزی شده بودی :) ممنونم از خدای مهربون که این خواسته م رو هم مثل همیشه محقق کرد دقیقا طبق برنامه و خیلی زود ^_^  ♥ :* ♥ ...
27 بهمن 1392