جرقه مامان و باباجرقه مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه سن داره

Before you were conceived I wanted you...

بدون عنوان

با همسرچه قرار گذاشته بودیم هر وقت که فهمیدیم یه نی نی تو دلمه بریم و اولین خرید رو واسه ش انجام بدیم دیروز رفتیم بهار و یه سرهمی نیوبرن و یه کفش سفید خریدیم واسشون ایده دارم اولین خریدات مبارکت باشه جرقه ی مامان ...
18 اسفند 1392

اولین ویزیت

با دکتر تماس گرفته بودم و بنابه درخواست خودم که مطمئن شم (!) جرقه تو دلمه درخواست سونو کردم. 10 اسفند تو هفته 6 + 2 روز - بر طبق ال ام پی- بودم که سونو شدم و ساک حاملگی و جنین رو دید و نشون همسرچه هم داد ^_^ اینم اولین عکس از جرقه ی ما   خدایا شکرت   ...
11 اسفند 1392

آغاز!

تعطیلیه 4 روزه ست و همه اینجان (22 بهمن تا ولنتاین)، بچه ها (غزل و آرمان و عسل) بالا پیش ما هستن و داریم خوش میگذرونیم و من غافل از سیکلم! حالتهای عادی همیشگیِ پایان سیکلو دارم اما خیــــــلی خفیف، طوری که میشه گفت بدون علایم بود که فراموش کرده بودم.  بعد از دو روز یهو کله ی سحر از خواب میپری و یه چیزی تو ذهنت میگه نمیخوای تست بذاری؟!! از فکرت خنده ت میگیره آخه چطور ممکنه به این زودی؟! اما حس اولین تجربه ها باعث میشه همون کله سحر با چشای خواب آلود میری دستشویی و بی بی چک رو تست میکنی - همسرچه 5 تا ابتیاع نموده بود :) - خوابت میاد و نمیخوای سرپا بمونی در حالیکه داره کار خودشو میکنه و تو میبینی هیچی نیست میای به سمت بیرون...
28 بهمن 1392

...

  Before you were conceived I wanted you Before you were born I loved you Before you were here an hour I would give my life for you This is the miracle of life. ~ Maureen Hawkins   همیشه تو ذهنم برنامه ریزی شده بودی :) ممنونم از خدای مهربون که این خواسته م رو هم مثل همیشه محقق کرد دقیقا طبق برنامه و خیلی زود ^_^  ♥ :* ♥ ...
27 بهمن 1392