جرقه مامان و باباجرقه مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

Before you were conceived I wanted you...

شمال و خوشگذرونی .Vs مریضیِ کوفتی

1393/3/22 17:20
نویسنده : مامانِ جرقه
355 بازدید
اشتراک گذاری

صبح دوشنبه 12 خرداد رفتیم دکتر عمومی! کمی گلوم درد میکرد و از فردا هم راهی شمال بودیم (ویلای دختردایی همسرچه ) واسه همون گفتم پیشگیری کنم!! معاینه کرد و گفت چیزی نیست فقط کمی قرمزه اما بهم دیفن هیدرامین و استامینوفن داد هر 8 ساعت یه بار و گفت اگه دیدی بیشتر شد آموکسی سیلین هم بخور :/

فرداش رفتیم شمال و با اینکه خودم رو به 3 بار قرقره ی آب ولرم و نمک و خوردن آب جوش و عسل و لیمو ترش، و شیر داغ و عسل و ... بستم اما گلوم بدتر و بدتر شد طوریکه 5 ش شب صدام کلا قطع شد و در نمیومد!! :(( و تک سرفه ها شروع شد، همونجا دوستان زنگ زدن به دکترای فامیل و اموکسی رو شروع کردم اما با اینکه بعد از اومدن هم دوبار دکتر رفتم کلا اون شبارو نتونستم بخوابم و همش سرفه پشت سرفه :((( با دکترم تماس گرفته بودم و گفته بود داروها سِیفه و نگران خوردنشون نبودم اما نگرانیم بابت این بود که وول خوردنای جرقه رو حس نمیکردم، (همون حرکتای چرخشی و سرخوردنیِ ماهی وار که جونم بهشون بسته بود) 

تو این مدت ده بار رفتم اورژانسو ضربان قلب رو چک کردم و خداروشکررر عاااالی بود و هربار با چشایِ اشک شوق اومدیم (چقدرررر این استرسا بده :(((( چقدر گریه کردم و حرص خوردم) اما بدتر شدم و با داروها بهتر نشدم :((( میترسیدم برم دکتر و داروی مضر بده (دیگه لیست داروهای گروه بی رو حفظم :) :|)

تا اینکه دیگه همسرچه شب دوشنبه 19 خرداد (درست یک هفته بعد از شروع مریضی کوفتی) با التماس و تهدید :( ازم خواست برم دکتر متخصص دیگه و هر آمپول و هر دارویی رو که داد -هر چقدرررر مضر برای جرقه- بزنم و خوب شم :(( قربون دلت بشم همسری :-* ♥

فرداصبح خودش نبود و برای اولین بار تو عمرم بدون همسرچه رفتم دکتر! :(( با مامان همسرچه

متخصص خوب و باحوصله ای بود، گفت طبق شواهد و معاینه برونشیت گرفتی و ما هم سعی میکنیم داروها رو از گروه بی بدیم و هم خسیس میباشیم تو دادن داروها و طول درمان میدیم تا خوب شی، گفت 3 ماهه دوم نگرانی نداره واسه جنین و نگران نباش

موقع معاینه ی گلوم هم گفت لوزه عمل کردی؟ گفتم خیر گفت چه لوزه ی کوچولوی خوشگلی داری :)))))) (حالا نمیدونم گول مالید سرم که استرسم کم شه یا نه :))) )

داروهایی که بهم داد آمپول بتامتازون بود (که گروه سیِه :( ) و شربت دکسترومتورفان و قرص های کلرفنیرامین و ازیترومایسن 250

همونروز گلو دردم بعد از آمپول قطع شد و 6 ساعت یه سره خوابیدم!! و فعلا هم سرفه م خیلی کم شده و صدام هم باز شده خداروشکر، با تشکر از مامان همسرچه که فعلا مزاحم ایشونیم و برام آش و سوپ گذاشته

 

-آقای دکتر یزدی گفت به دلیل سرفه ها تکون جرقه رو حس نمیکنم :/ یکم خیالم راحت شد ♥

پ.ن: شمال بسیوووووور خوش گذشت و از ایران کتان عزیز و سالیان خرید نمودیم و بسی خرسندیم :)

با تشکر از خونواده ی همسرچه که عاااشق این جمع مسافرت بودم :* ♥

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)